بیـــ قــافـیــه هـای بـا مخــاطـبــ مـن

با دیدنت زبان دلم بند آمدست شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین

گفتند : «کلاغ»،...

گفتند : «کلاغ»، شادمان گفتم : «پر»
گفتند : «کبوترانمان»، گفتم : «پر»
گفتند : «خودت»، به اوج اندیشیدم
در حسرت رنگ آسمان گفتم : «پر»
گفتند : «مگر پرنده ای؟»، خندیدم
گفتند : «تو باختی» و من رنجیدم
در بازی کودکان فریبم دادند
احساس بزرگ پر زدن را چیدم
آنروز به خاک آشنایم کردند
از نغمه پرواز جدایم کردند
آن باور آسمانی از یادم رفت
در پهنه این زمین رهایم کردند
گفتند : «پرنده» ، گریه ام را دیدند
دیوانه خاک بودم و فهمیدند
گفتم که «نمی پرد» ، نگاهم کردند
بر بازی اشتباه من خندیدند ...

 

[ 11 / 8 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

هزار سال هم بگذرد ... (تقدیم به ...)

 

هزار سال هم بگذرد،

نگاهت،

غافلگیرم می کند.
...
تو در هر لحظه؛

هزار اتفاقی ...

[ 13 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

همچون قطاری که ...(تقدیم به ...)

 

همچون قطاری که دودش برمی گردد ؛ من می رفتم ، دلم برمی گشت ..

[ 13 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

همین که دعواهایمان ... (تقدیم به ...)

 

همین که دعواهایمان به هیچ چمدان بستنی ختم نمی شود؛ برای "هـــفت" پشت ِ شعرهای من کافیست

[ 13 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

هنوز دروغ هایت را ... (تقدیم به ...)

 

هنوز دروغ هایت را در گنجه دارم
گاهی دوباره باورشان می کنم و
باز عاشقت می شوم!

[ 13 / 8 / 1391برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]